سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

به نام خدا

سلام،وقت شما بخیر،حلول ماه ربیع الاول برشما مبارک.انشاءالله که ماهی سرشارازبرکت وشادی داشته باشین.

واما،

حتما بارهاوبارها به مسافرت رفتین،مسافرتهای درون شهری،برون شهری،داخل یا خارج ازکشور.گاها تنهائی،با خانواده ،دوستان یا اشنایان.

به نظرتون توی چه مسافرتهائی بهتون بیشترخوش گذشته؟چه مسافرتهائی بد نبوده؟وکدوم یکی زهرمارتون شده؟!!!!!(خوب پیش میاد دیگه!)ودلیلش چی بوده؟

دوست دارید با چه کسائی سفرکنید؟وپشت دستتون رو داغ کردین که باکیا مسافرت نکنید؟!وخلاصه اینکه بیشتردوست دارید کجاها برید؟........

الغرض دوستان،

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/11/18 توسط صاحبدل

به نام خدا

پیش نوشت:سلام،وقتتون بخیردوستان.

حتما این روزا با رانندگان تاکسی وناوگان حمل ونقل مواجه شدین.پای درد دل اونها خواسته وناخواسته نشستین.درسته؟این که با گرون شدن سوخت ،حقیقتاهم راننده هاحق دارند که کرایه شونوگرون کنندوهم مسافرین بیچاره حق دارند بنالندوغربزنند!علی الخصوص دانش آموزائی که دستشون توی جیب پدربزرگواروسرپرست خونه هست..

بگذریم،

اصل نوشت:

آدمهای بزرگ درموردایده ها سخن میگویند

ادمهای متوسط درمورد چیزهاسخن میگویند

آدمهای کوچک  پشت سردیگران سخن میگویند


آدمهای بزرگ درد دیگران را دارند

آدمهای متوسط درد خودشان را دارند

آدمهای کوچک بی دردند

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/10/27 توسط صاحبدل

زازران و شبکه اصفهان

ساعت حدود 2 بود(جمعه ) که با صدای مامانم(همون نَنِه سابق!) راهی پای تلویزیون شدم.
گفت : ِِِِ اااا دختر مش مرتضی اس.. رفتم و دیدم: ِااا آره ،همون خانمهایی هستند که روی ویلچر برقی میشینند و توی خیابون همیشه میدیدمشون..
توی خونه ای نشونشون میداد که دارن خیاطی میکنند.. همت این دوتا خواهر معلول واقعا مثال زدنیه..

برنامه سفرنامه شبکه اصفهان ،این بار به سراغ زازرون رفته بود و برنامه رو توی کوچه پس کوچه های این شهر ضبط کرده بود..
گوینده ی برنامه سفرنامه میگفت:
(با لحن ملیح گوینده برنامه سفرنامه بخونید)
اینجا زازران است ،
گفتیم این روستا ،روستایی تاریخی ست.در میان طبیعت زیبا و دل انگیز و در میان کوچه ها و درب هایی که از ده ها سال پیش میگویند ،برجهای کبوتر هنوز ایستاده اند تا این مهمترین سازه معماری ایرانیان ،در ده ها سال پیش هنوز به دیدگان همه برسند"

برجهای کبوتر


خانه های تاریخی با همان سبک وسیاق گذشته ،مسجد قدیمی موسوم به مسجد الهادی که به نطر می آید 400 سال قدمت داشته باشد ،و برخی از آثار تاریخی که برای به تصویر کشیدن آن حتی خرابه ای وجود ندارد ،اینا همه زازران را نقطه ای تاریخی در فلاورجان معرفی میکند.

مسجدالهادی


از مکانهای زیارتی این شهر نیز میبایست به بارگاه امامزاده یونس اشاره کرد که ازنوادگان امام موسی کاظم(ع) است و مورد توجه اهالی و ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت میباشد

امامزاده یونس


بعد از نشون دادن تصاویر هم چهره نورانی جناب آقای عبدالله امینی شورای محترم زازرون رو نشون میده که میفرمایند:
"کارهای انجام شده در این دوره ،عمده ترینش بحث چمنِ ،زمین چمنه که ان شالله تا آخر این سال به بهره ورداری میرسه و بحث سالن ورزشی چند منظوره س که با توجه به اعتبارات دور دوم ریاست جمهوریه که اونم تا آخر سال آینده به بهره برداری میرسه.."

شورای زازران

اینجا زازران است...
و خلاصه همینجور میگفت زازرون و من از بس غرق تماشا بودم فرصت نکردم بشینم ! ایستاده تا آخرش رو تماشا کردم!

اما بد نیست یه سری توضیحات تکمیلی در جهت تنویر افکار عمومی!!! بدیم!
*جناب تهیه کننده  ی این فیلم ،آخرش مشخص نکردن اینجا شهر زازرونه یا روستای زازرون! هر بیننده ای دچار سردرگمی میشد!
*مسجد الهادی رو قبل توی یکی از پست ها کامل معرفی کرده بودم برای دیدن با اینجا سر بزنید
*منظورشون از "آثار تاریخی که حتی خرابه ای ازشون نیست" شاید مسجد جامع قدیمی باشه که یکی از آثار تاریخی این شهر بوده و توسط اهالی خدوم! و قهرمان! خراب میشه و مسجد فعلی ساخته میشه ، و نیز برجهای کبوتری که قربانی طمع صاحبان زمین ها میشدند و یکی از پس دیگری به ورطه نابودی کشیده شدند و شاید خانه های قدیمی ای که به خاطر تصمیمات اشتباه مسئولین و مالکان امروز تبدیل به خانه های نوساز شده اند...(0)
*اما جالبترین صحنه ی این فیلم مربوط به صحبت های آقای امینی بود که اعتراف کردند قدرت اداره اینجا رو ندارند و من از ته قلبم فریاد زدم زنده باد آدم چیز فهم!!!
خلاصه اینکه زازرون هم معروف شد رفت!!!



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/10/5 توسط محمد یزدانی

به نام خدا

سینه صافان راغباری گربود برچهره است
در درون  خانه ی آئینه ، راه گرد نیست!(1)

*****


سلام،امید که شب یلدای خوبی رو پشت سرگذاشته باشین ولحظات پرباروزیبائی رو پیش روداشته باشین..

چندروزیه که بحث یارانه ها داغه داغه،..
جالبه که عابربانک زازرون بااون صف درهم برهمش دیگه شاهکاره!
ازاون طرفارد میشدم،به یکی ازدوستام برخوردم،داشتیم احوالپرسی میکردیم...یه خانوم وآقای تقریبا مسنی که ظاهرا آشنا بودند داشتند به زعم خودشون این طرح روتحلیل میکردن!
خانومه میگفت:رفتم ور(پیش)این دختره،تو پست،رایانه ما!!(یارانه) بسونم،محل میگوود کا نسونیند حالا اینارا!بیزاریند دورو(2روز)دیگه کا قبضادون اومد محل مث حالا کانی (که نیست!)اگه دوروز عقبا جولو شد،برقا گاز...اینادونا قعط میکونند!
یه خانومه دیگه که میشنید ،گفت:پ(پس)می(مگه)وا(برا)سرعزامون میخیم!خوب الاهمش خرجی همین قبضا میشه،اگه یه سنارام جخ خودمون نخیم بیالیم روش!!
بازاون خانومه گفت:
شالاخدابدترازاینمون نکونه!شنفتی؟شالابدترازاینمون نکونه!!
اون اقا که تاحالاساکت مونده بودوفکرکنم دل پری هم ازدست خانوما داشت گفت:
حالاشاید این یارانا،یخته(یه کم) جلو ریختا پاشا،آاصرافا شوما زنا زولیا را بیگیره،ما کاپس شوما ورنیمییم ونیمدیم....!!
الغرض دوستان:
*خوب میشد اگه به قول این خانم مسن، یه رایانه !!به حسابمون میدادن،عوض یارانه!!اما خوب این همه رایانه میخایم چیکار!!!!راستی به نظرتون اگه میخاستن بگند سوبسید چی میگفتن؟! اماقبول کنید واقعا این دوتا کلمه خیلی مشابه هستن وتلفظشون قریب به هم!
*جالبه همه تحلیل گراین طرح شدن،یکی میگه خوبه،یکی میگه بده،خلاصه امیدواریم که خیرباشه وآخرعاقبتمون هم ختم به خیربشه!
..............

پی نوشت:

(1)فال حافظ دم دستم نبود،همینطوری یه کتاب ازگوشه طاقچه اقاجون برداشتم وگفتم جمله اولیش هرچی اومد ،یه نصیحت  به خودم ،به جای تفال شب یلدا....!(اینم یه بدعت تفالی درشب یلدا!!)


یاعلی



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/10/1 توسط صاحبدل

سلام

طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق تعالی...

http://funshad.com/Pics/FunShad.Com-20091209-539fd53b59e3bb12d203f45a912eeaf2.jpg

شب یلدا دوباره مثل هر سال رسید و این اندک "زمان طولانی این شب" دوباره همه رو مجبور میکنه دور هم باشن،بگن ،بشنون،بخندن و خوش باشن...
اما یادش بخیر گذشته ها(منظورم صدسال پیش نیست ها! همین 20سال پیش رو میگم!!)

شب یلدا که میشد همه ی فک و فامیل اعم از خاله ها و عمه ها و دایی ها و عموها خراب میشدن رو سر پدربزرگها و مادربزرگها و به بهونه طولانی ترین شب سال ،مجلسی رو میگرفتن و توی این مجلس مینشستن دور هم و پس از گفت و گوهای طولانی تا منتها الیه! خرخره میخوردن،

 یادم میاد همه دور کرسی مینشستن،
نمیدونم تا حالا از کرسی استفاده کردین یا نه؟
یه چاریایه چوبی که زیرش منقل ذغال قرار میگرفت ،یه لحافه به کلفتی یه کف دست یا بلکم(بلکه) بیشتر!
وقتی میری زیر لحاف و پات رو تو فضای کنار کرسی با گرمای مطبوع قرار میدی ولحاف روی سینه میشینه و قفلت میکنه ،دیگه دوست نداری از زیرش بیرون بیای!
یه مِجمَع(سینی بزرگ) روی سر کرسی قرار میدادن و توی اون رو پر از آل و آجیل و میوه میکردن و همه شروع میکردن به خوردن..(حالا نخور و کی بخور!)

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/09/29/100957378481.jpg


این که میشنویم قدیما ،بزگترا داستان میگفتن که من زیاد یادم نمیاد ولی یادمه از همون موقعها محفل غیبت جورِجور بود..
خلاصه اون روزا مثل الان نبود که اصلا متوجه تغییر فصل ها نمیشیم،همه چیز حساب کتاب داشت،توی هر فصلی میوه های خودش بود،
مثل الان نبود که توی هوای داغ تابستون شلغم گیر میاد(از کی تاحالا شلغم شد میوه!>؟؟) یا توی چله ی زمستون انگور و گرمک گیر میاد،
اون وقتا هندونه ی نوبری بود و نهایتا سیب و پرتغال ،اونا که با کلاس تر بودن موز میگرفتن کیلو 700 تومن ! البته 700 تومن اون وقتا خیلی بودا! مثلا هندونه با اون هیکلش کیلو30 یا 40 تومن بود!!
اون موقع ها بزرگترها ،بچه ها رو به دلایل حیثیتی از خوردن هندونه ی شب یلدا منع میکردند و شاید ضرب المثل های ساخته شده در این زمینه برگرفته از همین قضیه بوده(شب دراز است و اینا....!!)

قدیمی ها توی فصل تابستون بعضی از میوه ها رو تا شب یلدا نگهداری میکردن،مثلا انگور رو توی کیسه میکردن و انار رو زیر خاک!!
شب یلدا که میشد انگورای کیسه ای میخوردن و انارای زیرخاکی!
خلاصه اینکه خیلی خوش بود!
اما از اون روزهای قدیم،فقط حسرتش مونده ،واسه بچه هایی که توی اون سالها شب یلدا واسشون یه شب رویایی بود(مخصوصا اگه هندونه خورده بودن وشبش....!)

دیگه شب یلدا مفهموم قدیم رو نداره،فقط بازار میوه فروشا داغه و یه شبی که همه به زور دور هم جمع میشن و البته خیلی ها هم بی تفاوت ازش رد میشن و انگار نه انگار که شب یلدایی بوده و هست....

شب یلدای خوبی داشته باشید و به قول دهاتی "شب یلدا یعنی یعنی یادمون  باشه زندگی اونقدر کوتاهه که یک دقیقه بیشتر با هم بودن رو باید جشن گرفت."

پی نوشت :
1)سال گذشته نویسنده خوب وبلاگ زازرون که دیگه به دلایلی نتونستن بنویسن یه مطلبی آپ کرده بود که بعد از گذشتن یک سال، خوندش خالی از لطف نیست..

2)یلدا منظورم شب یلداست و لاغیر!!
3) عکس اولی که گذاشتم ، نیمدونم مال کجاس،هیج ارتباطی با من یا اقوام من نداره،فردا نیاین بگین عکس از شب یلدای خونوادگی شون گذاشته،
4) این بساط قلیون که توی عکس نشون داده من اصلا یادم نمیاد که چنین چیزی بین مردم زازرون مرسوم بوده باشه،شاید هم بوده و من خبر نداشتم.

شب یلدای خوبی داشته باشید..



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/9/29 توسط محمد یزدانی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
قالب وبلاگ