این یوسف لیلاست که یوسف شده ماتش
پیوسته فرستاده ز کنعان صلواتش
هم محو کمال آمده هم محو صفاتش
آثار محمد(ص) متجلی است ز ذاتش.
ادامه مطلب...
سلام،
با توجه به درگیریهای به وجود آمده و اظهار نظراتی که نشاندهنده دقت و دلسوزی عزیزان در خصوص مباحث فرهنگی شهر بوده ،سردبیر نشریه سفیر شهر جوابیه ای رو ارسال کردن که بنا به درخواست خودشون من میگذارم. امیدوارم مطلبی نباشه که به شعور کسی توهین بشه..
گریه ام اما تبسم میکنم!
اما یه درد بزرگ اینه که، گاهی اونائی که ازدرداشون میگی اونقدر درد دارند که اگه بخاند هم نمیتونند حرفاتو بشنوند، و گاهی هم اونقدر خمار مسکن های تزریق شده(دلسوزیها وترحم های به جا یانابه جای دوست وآشنا) هستند که نمیفهمند چی داری میگی!وتوی یه سکوت تلخ، ت ومیمونی و غم سنگینی که به دردات اضافه شده ویاد این بیت شعرمیافتی که:
واینجاست که این بارسنگین رومیندازی رودوش قلم.وگاهی اونقدر دردنوشته هات وزینندکه تنها خواننده ی اونها فقط خودت میتونی باشی و بس.
باری ،منتقدومنتقدان گرامی،
من هم معتقدم ، "گرمسلمانی ازاین است که حافظ دارد..........وای اگرازپس امروزبود فردائی"(البته منظورمون شیخ اجل حافظ شوشتری بود،نه خودمون!!!!!!!)
فرموده بودین(من بامذهب مشکل ندارم،با مذهبی ها مشکل دارم.......ازطرفی چون نمیتونم قیدخیلی از کارام رابزنم کشیدم کنار...)
اولا:انسان جایزالخطاست،وشیطان مدام درکمین.ما اگرخطائی هم کردیم راه بازگشت هست،نمیخام توجیه کنم اما هرکسی حق اشتباه داره به شرط اونکه بفهمه وجبران خطا کنه.چون مابنده ایم ومسلما خاطی وعاصی.....
دوم اینکه:کنارکشیدن شما ازدخالت دراین امور،پاک کردن صورت مسئله ست،وفکرنکنید این هنره.وقتی شما میدونی حضورت مثمر ثمر هست چرادخالت نکنی ولو اینکه حرف هم بشنوی،اگرواقعا حس تعهد ومسئولیت داشته باشی.
سوم:سفیر شهر سفیر مسجد نیست،اصلا شما حدیثی از بحار توی اون مشاهده میکنی؟کجاش درمورد دعا و ازدعا نوشته شده....پس معلومه خوب نخوندی.
درمورد اینکه فرمودین:چه خبری ازشهر من بهم داده؟سفیر فقط خبری نیست،نشریه ای است که انشاءالله میخواد فرهنگی،علمی،مذهبی وخبری باشه.
کما اینکه معتقدم: "عبادت به جز خدمت خلق نیست.....به تسبیح وسجاده ودلق نیست"
وصرف عابد بودن ،مرضی حق تعالی نیست که:
عابد:گلیم خویش به درمیبرد زموج وعالم:سعی میکند که بگیرد غریق را
(گفتم میان عابد وعالم چه فرق بود...........تا اختیارکردی ازآن این فریق را
گفت:آن گلیم خویش به درمیبرد زموج....وین سعی میکند که بگیرد غریق را)
چهارم اینکه :اگر گاها مطالب مذهبی شما مشاهده میکنید به خاطر این هستش که ما باید تمام کارهامون در چارچوب دین و مذهبمون باشه و حتی اگر خواستیم برای تغییر دیدگاهها ورفتار مردم شهرمون کاری انجام بدیم باید در قالب مذهبمون باشه و گرنه موفقیت ما خارج ازاین محدوده غیرممکنه.
پنجم:اشاره کرده بودین که،اعتیاد درشهرما سربه آسمون گذاشته وشما از بحارالانوار میگید!.
اعتیاد متاسفانه همه جا سربه آسمون گذاشته و درد و ناله و افغان خونواده هاشون گوش فلک رو کر کرده.شما چه پیشنهادی دارید برا جلوگیری ومتوقف کردن این کار؟
بنده فقط به خاطر این حرف شما پریروز رفتم توی یکی ازاین جلسات انجمن نارانان (که یکی ازدوستام میرفتن شرکت کردم)، و دیدم واقعا کار مثبتیه، هر چند اونها بنای کارشون بر جذبه نه تبلیغ ، اما بنده پیشنهاد میکنم که کاری کنیم که حداقل خانواده هاشون روبه شرکت دراین جلسات ترغیب کنیم تا شایدبتونیم ازآمار این معتادین وبه قول اونها ،بیماران کم کنیم.
و اما شماطوری از پردیس صحبت میکنید انگار نعوذبالله وحی منزل خداوند بوده که چند سال پیش به سه جوون توی این شهرنازل شده و بعد ازمدتی خداوند به خاطر ناسپاسی مردم این نشریه روازشون گرفته و حالا دیگه مردم دچارعذاب الهی شدن و دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه این مردم رو راضی کنه!(البته آقای یزدانی لج نکنید یه موقع فردابیاین ازسفیر بد بگینا!اما خدائیش همینجا تشکرمیکنم از راهنمائیها و همفکریهای آقای شیخی )
شما اگه واقعا راضی بودین ازکارتون چرا ادامه ش ندادین؟نگید نشد ، نگذاشتن ، بگید :نخواستیم!
ما ز یاران چشم یاری داشتیم....خود غلط بود انچه میپنداشتیم.!
واما جناب آقای همراه آخر:فکرمیکنید یک نشریه چطور میتونه به قول خودتون احتیاجات یک شهر کوچیک رو برآورده کنه؟چرا فکر میکنید نمیشه تغییرش داد؟ شما خواستید و کسی انجام نداد، گفتید و کسی گوش نکرد؟ما که دائم ازدوستان خصوصا جوانان خواستیم انتظارات وانتقادات و پیشنهاداتشون رو ارائه بدهند! پس عجولانه وغیرمنصفانه قضاوت نکنید برادربزرگوار.
درآخر مرا به خاطر اطاله ی کلام ببخشید و از اینکه وقت شما رو گرفتم. و باور کنید من نمیخام نشریه زرد تحویل مردم بدم،سفیر تنها یک سفیر خبری نیست،و امیدوارم دراین فضای تنشی که ایجاد شد یک زایندگی مثبتی باشه برای بهتر ، بهینه و به روزشدن مطالب این نشریه، در جهت اثبات توانمندیهای جوانان این شهر، در راستای کیفی نمودن فرهنگ مردم.
وکلام آخر:
بازهم ضمن تشکرازهمه ی شما سروران بزرگوار ، واقعا خوشحال شدم از انتقادات دوستانه شما.ومنتظر راهکارهای مفید و مناسب شما هستم.
موجیم و وصل ما از خود بریدن است.....ساحل بهانه ای ست،رفتن رسیدن است
سنگ صبور
-------------------------------------------------------------------------------------------------
به نام آفریننده قلم...
سلام،
امیدوارم وقت
بگذارید و تا آخرش
بخونید!
قصدم از نوشتن این چند خط کوتاه
نه خدایی نکرده تخریب کسی بود و نه دفاع از کسی،من نه به عنوان
سخنگوی نشریه ای و نه از جانب حزب و گروهی صحبت میکنم ، بلکه فقط به دلیل اینکه احساس کردم کمی جفا
شده وبر حسب تکلیف اینها رو نوشتم،اینها همه نظر شخصی من بوده ....
همین...
وقتی کاری که با هزار خون دل خوردن،با پشتکار افراد یه گروه انجام شده، به راحتی کاغذ پاره خونده میشه ، این کار نه در اخلاق جایگاهی داره نه در منظر عقل،بعید میدونم حتی اگه در مورد سطحی ترین مسائل هم نوشته شده بود،حتی چیپ ترین مطالب رو هم داشته باشه، به هیچ وجه و در هیچ جایگاهی حق نداریم اینطور اظهار نظر کنیم،صِرف مخالف بودنمون با بعضی از رویه های نادرست این حق رو به ما نمیده که بخایم همه چیز رو زیر سوال ببریم..گاهی منصفانه باید نگاه کرد،احتمال اینکه همه اشتباه میکنند رو کنار بگذاریم و گاهی به این فکر کنیم که ما هم اشتباه میکنیم!
پیشنهاد میکنم اگه وقت کردین یه نگاه مجددی به نشریه ها بندازیم،2تا که بیشتر نیست.یه گاهنامه انتظار و یه گاهنامه سفیر!
همون انتظاری که برای خیلی ها شده یه دفترچه ساده ،خیلی ها میخونند، درسته نسبت مطالب مذهبی به غیر مذهبی بیشتره ولی نباید فراموش کنیم که غالب افرادی که در این روستا/شهر زندگی میکنند افراد مذهبی و خانواده های مذهبی هستند،که عمدتا این مطالب رو میپسندند.اینکه در این گاهنامه ها نقص هایی وجود داره شکی نیست،هیچکسی هم مدعی بی عیب ونقص بودن نیست اما این که به راحتی نیمه خالی لیوان رو نگاه کنیم ،یعنی تمام زحمت های اونا رو نادیده گرفتیم و آیا این ظلم نیست؟؟
یادمه پردیس که مشهور شده بود به "روزنامه ی برره" و عده ای هم از سر نادونی ما رو مسخره میکردن و میگفتن "جوونای علاف بیکار" اون موقع ها عزممون جزم بود،هر چند ناراحت میشدیم ولی امیدوار به آینده بودیم و ادامه میدادیم،اون موقع اونا رو یه عده ای تنگ نظر میشناختیم ولی امروز چی؟؟؟ امروز هم میتونم به راحتی این رو به منتقدین نشریات فرهنگی نسبت بدیم؟؟؟؟؟؟ یا شاید تازه باید به این فکر کنیم که ممکنه بعضی هم درست بگند؟؟؟ البته بعد از گذشت سالها کمی نظرمون در این باره باید تغییر کرده باشه..
2)از نشریات زرد صحبت به میون اومد،بهتردیدم در مورد نشریات زرد کمی بیشتر تحقیق کنم.
نشریات زرد نشریاتی رو میگن که با بهانه اطلاع رسانی سوار بر امواج افکار عمومی میشن و جیبشون رو پر میکنند، اینگونه نشریات به زبانی ساده و بی تکلف هستند که باعث میشه به راحتی با همه اقشار جامعه ارتباط برقرار کنه،این نشریات به بهانه ی مختلف با تیتر های کذایی و غلو آمیز باعث تحریک افراد برای خرید میشن .عمده ی مخاطبنیشون هم جوونا هستند.البته به نظر برخی این نشریات آسیبهای اجتماعی زیادی رو تحمیل میکنه ..
میتونید یه سری به ویکی پدیا هم بزنید ببنید درباره ی نشریات زرد و خبرنگاری زرد چی میگه؟
شاید لازم باشه بیشتر تحقیق کنیم ببینیم نشریات زرد هدفشون چیه؟ بعد محض رضای خدا! یه بار مطالب نشریات زازرون رو بخونیم! و بعد از به این راحتی قضاوت نکنیم و هر حرفی رو اینقدر با اطمینان نزنیم!
آیا نشریه ای مثه انتظار یا سفیر در دسته ی نشریات زرد قرار میگیرن یا نه؟؟؟؟؟
این مسائل کلی بود اما خطاب آخری هم به دوست عزیز خودم م.شیخی
نفست از جای گرم در میاد اخوی!
نشستی بیرون هی میگی این غلطه این درسته،
برادر من این که درست نیست، باید عمل کرد،پای حرف که باشه همه هفت خان رو طی میکنند اما پای عمل....
ما توی طول این سالها خیلی درگیر این مسائل بودیم، اگه کسی بودی که این کارها رو درک نمیکردی میگفتم طوری نیست،اینم یکی مثه اونای دیگه! ،ولی وقتی میدونم که خودت سختیه کار رو درک کردی ولی تو هم مثه یه عده ای نظر میدی ،یه کم ناخرسند میشم.
این که میگی این نشریات دست یه دکترای ادبیات میره آیا دلیل خوبیه برای زیر سوال بردن این کارا؟
اینا که مجله ادبی چاپ نمیکنند؟ قرار نیست مجله و نشریات در چارچوب یک سری قوانین ریز و ظریف ادبیات محصور باشه، به این ترتیب وبا توجه به این قانون دیگه نباید جرات چاپ کردن هیچ کاریکاتوری رو داشته باشند،چون یه کاریکاتوریست بزرگ میبینه، یا با ادبیات خودمونی ننویسند چون ممکنه ...
این استدلال ها رو از تو عطاری شیخ رسول میاری،والا نمیدونم؟(این یه ضرب المثل جدیده!)
این که نمیشه،املای نانوشته رو که کسی نمره نمیده ،باید نوشت،باید انجام داد.
این که ما با مذهب و دین و بچه مذهبی ها و بقیه مشکل داریم دلیل نمیشه که همه از اینا بدشون بیاد، خیلی ها هم علاقه به این مسائل دارن،
اینکه ما با یه نفر ،نه دونفر ،نه چند نفر مذهبی مشکل داریم که نباید همه ی مذهب و دین رو زیر سوال ببریم،مجال گفتن خیلی حرفا نیست،
در پایان از اینکه پرحرفی کردم عذر میخام ،(فردا نگین این دوتا با هم دشمنند) اما خواستم یه طرفه به قاضی نریم..
------------------------------------------------------------------------
بعد
نوشت:
،البته من هیچوقت با تو به تفاهم نمیرسم و مجبوریم هردوتامون مجرد بمونیم!
امیدوارم
از دستم ناراحت نشده باشی...
امروز که یه سری به وبلاگ زدم،با شنیدن آهنگه وب یاد ماه رمضون افتادم و اولین آپم.تازه کامپیوتر گرفته بودیم اما چند ماهی بود که با اینترنت آشنا
شده بودم وچند مرتبه ای هم به وبلاگهای زازرون سرزده بودم!(البته هربارفقط درحد چند دقیقه ای!)خیلی دلم
میخواست، من هم میتونستم وبلاگ بزنم!یا حتی نویسنده بشم.همش فکرمیکردم
کارسختیه!(خوب ازلحاظ انتخاب مطلب که جذاب وبه روز و مفید باشه ،اره سخته
اما....)بگذریم.باخیلی ازاصطلاحات آشنا نبودم.هردفعه ازیکی ازبچه ها
میپرسیدم بعضیهاش رو ،اما حالا با خودم میگم:اون روزچقدربراجواب دادن بهم
میخندیدن!!
کردم،وقتی وبلاگ رودیدم ومطلبی که گذاشته بودم، نمیدونستم بخندم یا گریه
کنم!خیلی خوشحال بودم ، خصوصا اینکه اولیش درمورد ماه رمضون وبا عنوان
(ضیافت نور) بود. (شما یادتونه!؟)(فکرنمیکنم!)بگذریم،ناگفته هائی هست که
شاید بعدهافرصت بشه وبایه سری خاطرات گفتم براتون،شاید هم هیچوقت دیگه پیش
نیادکه عنوان بشن........!
افطارمیوفتم.ربنای استادشجریان رو خیلی دوست دارم وشاید این موسیقی هم به نوعی برام
تداعی کننده ی لحظات معنوی وقشنگ ماه رمضون باشه!...(به طورقطع همه ی ما تجربه داشتیم که گاهی شنیدن یا دیدن برخی چیزایادآورلحظات تلخ وشیرین زندگی مامیشن...
(ازاینکه وقت باارزشتون
روگرفتم عذرمیخام.این یه پیام بازرگانی بود برا پست بعدی آقای مدیر!
*پ.ن
مقصر من نبودم،مقصر آهنگ وبلاگ بودکه منووادارکرد به نوشتن این مطلب!
*خداوکیلی کسی برداشت سیاسی نکنه....
وامایادآورنوشت!!!
..... ماه رمضون ماه دوست داشتنی و عزیزیه،کاش میومد اما هیچوقت نمی رفت،نیومده غصه دار رفتنشیم.
خدایا عیدی آخر این ماه رو فرج آقامون مهدی «عج»قرار بده.آمین
غافل مباش ار عاقلی............دریاب اگر صاحبدلی...............باشد که نتوان یافتن................دیگر چنین ایام را
شماره ی 5 این نشریه با ویژه نامه ی حجاب وعفاف چاپ شد، مختصر و مفید،
جذابترین بخش این گاهنامه(بخوانید "هروقت دلشون خواست"نامه) بخش مصاحبه با چهره موفق یا جوان موفق این گاهنامه بوده و هست.
طبیعی است که افراد دوست دارند مطالبی را بخوانند که مربوط به شهر و دیارشون باشه ،اینکه که موز و آناناس چه خاصیتی دارند به درد هر کسی نمیخوره ،اگه در مورده خدا و پیغمبرش نوشتی بعضی ها حوصله ی خوندنش رو ندارند! و بعد انگ ملامذهبی بودن و عقب موندگی و ... بهشون میزنند،ولی مطلبی رو که بیشتر از همه دوست دارند همین بخش مصاحبه است.
هیئت تحریریه مستقل از هر جناحی سعی میکنه با بیطرفی کامل با شخصی مصاحبه کنه که نقلش ،نقل محفلهاست، البته نه هرکسی که صرفا نقلش نقل محفلها باشه بلکه کسی که بدونند یه کاری انجام داده که شاخص بوده،کسی که یه موفقیتی توی زندگی ،کار یا تحصیلش کسب کرده ،کسی که با خوندنش هم به خودمون افتخار کنیم و هم الگویی باشه برای دیگرون که مفهوم "میتوانیم" رو براشون تداعی کنه.(وگرنه صرف نقل محفل بودن خیلیها رو میشه سوژه کرد مثلا... بیخیال)
هر بار هم فارغ از بسیاری از مسائل سیاسی ،اجتماعی و ... یه شخصی رو انتخاب میکنند و باهاش یه مصاحبه ای ترتیب میدن و چاپ میکنند.
میگفتن بیاین یه شریک جرم برا خودتون درست کنید(نقل به مضمون) گفتم:"ما شریک جرم مجانی نمیخایم،شریک جرمی میخایم که هزینه کنه برای سفیر"
گفتند که با ما هماهنگی بشه،گفتیم:"استقلال نشریه از بین میره"
گفتند به ما بگید و بعد ما هم راهنمایی میکنیم و شما هر کار خواستید بکنید،گفتیم:"خوب پس هماهنگی نمیخاد"
خلاصه گفتند وگفتیم، تا حاج مهدی سر رسید، مثه همه ی کارای دیگه سریع جمع و جورش کرد و چون کار هم داشت گفت که این جوونا کارشون خیلی درسته،مسئله ای نیست،کار حله ،برند کارشون رو انجام بدن و خلاصه تمام قد از ما و استقلال سفیر دفاع کردند.
تهش هم گفتند که ما از این کار حمایت میکنیم،اما گفتیم حمایت زبونی فایده نداره،
گفتند که ما کمک کردیم و تااونجایی که بشه کمک میکنیم،اما سیدمهدی گفت:"پول اون دوتا فاکتور قبلی رو هنوز ندادید"
پس در کل نه خانی اومد و نه خانی رفت،
حالا ایرادهایی که یه عده ای از مردم(به گفته ی شورا) از این شماره ی سفیر گرفتند رو براتون میگم.شما قضاوت کنید که آیا وارده یا وارد نیست؟
-یکی از ایرادها مربوط به کاریکاتوری در رابطه با حجاب و عفاف بود:
که زیرش نوشته شده بود:"بعضی ها اینجوری اند"
این یکی رو هم بهش ایراد گرفتن که توهین به نیروی انتظامیه!
سفیر شهر و همه ی دست اندر کاراش منتظر شنیدن انتقاداتند،البته سازنده ،اما اگه کسی خواست از سر حب و بغض و کینه وغرض ورزی حرفی بزنه یا جبهه گیری بکنه،نباید انتظار داشته باشه که با این رفتار میتونه جلوی ادامه ی این کار رو بگیره،
کسانی که فکر میکنند میتونند بهتر این کار رو انجام بدن،بسم الله... اما به قول معروف :"بیرون از گود وایسادین میگین لنگش کن"
همونقدر که بعضیا ناراحت میشن و از بعضی مطالب بدشون میاد ،چند برابر ابراز رضایت میکنند و خوشحالند.
این مطلب رو نه در باب اینکه تعریفی از سفیر کرده باشم، یا دفاع از خود باشه(که خداییش من یکی توش هیچ کارم)، اما چون از این مردم و مسئولین زجرها کشیدم و میدونم انجام این کار چقدر سخت و طاقت فرساست اینا رو نوشتم.
فی امان الله